- دراز گردانیدن (پُ بَ وَ دَ)
دراز کردن. طولانی ساختن. مطول کردن. اًطوال.
- دراز گردانیدن زندگانی، عمر طولانی دادن: ابوجعفر امام قائم بامراﷲ امیرالمؤمنین دراز گرداند خدای تعالی زندگی او را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319).
- دراز گردانیدن سخن، بسط دادن آن. طولانی کردن سخن:
تو شو کینه و تاختن را بساز
از ایدر مگردان سخنها دراز.
فردوسی
- دراز گردانیدن زندگانی، عمر طولانی دادن: ابوجعفر امام قائم بامراﷲ امیرالمؤمنین دراز گرداند خدای تعالی زندگی او را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319).
- دراز گردانیدن سخن، بسط دادن آن. طولانی کردن سخن:
تو شو کینه و تاختن را بساز
از ایدر مگردان سخنها دراز.
فردوسی
